
درون شعرهایم
مثل طول خیابانی بلند
با تو قدم می زنم
با صدای بلند
برایت آواز می خوانم
گاهی بعد سه نقطه ای مجهول
گم می شوم
و با پلاک کوچه باغی سبز
راهم را پیدا می کنم.
پشت کوچه استعاره
می ایستم
که بیایی
تا دعوتت کنم
به کافه ای کنار خیابان
به نوشیدن فنجانی قهوه
بهانه ای می شود
تا چشم بدوزم به تو
برای الهام گرفتن
برای ساختن خیابانی دیگر
من با تو
خیابان به خیابان
شهر آرزوهایم را خواهم سرود …
به شرطی که
از عرض شعر هایم
سراسیمه
نگذری .
نظرات شما عزیزان: